چند وقت پیش یه نفر میگفت «ما مسئول دوست داشتن‌ـای دیگران نیستیم.»

اول این که این‌کار میتونه چند تا دلیل داشته باشه؛اول اینکه شاید خودمون یکی دیگه رو دوست داشته باشیم؛ینی این حسی که یه نفر از طرف ما میخواد رو به کسه دیگه‌ای داشته بآشیم و بخوایم که این حسو از کسه دیگه‌ای بگیریم.

دوم اینکه طوری که حتی خودمون نتونیم بیانش کنیم با فرد مورد نظر جور نباشیم و حتی گاهی بین خودمون و او انقدر فاصله - یا به بیان بهتر تفاوت - ببینیم که حتی نخوایم به دوست داشتنش و دوست داشته شدن از طرفش فکر کنیم.

سوم اینکه بدون دلیل نخوایمش! ساعتها فکر کنیم،تمام زوایای شخصیتشو پیش خودمون بالا و پایین کنیم،متوجه خوبیاش باشیم اما بازم دلمون نخواد که نخواد.

نه اینکه دوست داشتن و نرسیدن سخت نباشه‌ها،سخته،احتمالا خیلیم سخته.اما به نظرم عذاب وجدانی که آدم بخاطر دوست نداشتنِ کسی که بهش محبت میکنه،میگیره خیلی آزاردهنده و مسخرس.من تا مدتها اهمیت نمیدادم و خیلی راحت به آدمایی که دوستشون داشتم مشغول بودم.اما این روزا تو ذهنم پر از تردیده.نمی‌دونم وظیفم در قباله کسایی که دلم نمیخوادشون و بهم محبت میکنن چیه.حتی راه همیشه‌‌ام دیگه جوآب نمیده.همیشه اول خودمُ میذاشتم جای اون آدما و سعی میکردم حالشونو درک کنم و طبق اون عمل میکردم.تو این مدت هزاربار این کار‌ُ کردم،اما هر بار به این نتیجه میرسم که اگه من روزی جای اونا باشم ابداً دنبالِ اون آدم نمیرم،توی قلبم نگهش میدارم و خوشبختیُ لبخندشو آرزو میکنم.

پ.ن:منظورم فقط به دوست داشتن بین جنسهای مخالف نیست،منظورم تمام تیپ‌های دوست داشتنه.