قبلا درباره احوالات اولِ تابستان هر سالم نوشته بودم.راستش از همآن روز که امتحاناتم تمام شد،تصمیم گرفتم زیاد  این حالات را پر و بال ندهم تا دست‌کم خود باعث تشدیدشان نشوم.تا حدودی هم موفق بوده‌ام لکن از لحاظ جسمی،هنوز با نسخهٔ اصلی‌ام فاصله دارم.خواب‌هآی تنظیم ناشده دارم و امکان ندارد که شبها بیشتر از چهار سآعت را یکسره بخوآبم.دمای بدنم عادیست اما احساس گرمای شدید امانم نمی‌دهد.نمیدآنم برای ترنسفرم هر نوجوآن این چیزها لازم است یا چه! اما من شرایط عجیبی را تجربه میکنم.

ناگفته نمآند که از لحآظ ذهنی در کمآل آرامش به شدت به هم ریخته‌ام! حقیقتا ده‌ها ایده برای مفیدتر کردن زیستن خود در ذهن دارم اما مهم‌ترینشآن پشت‌سر گذاشتن کنکور است.حال در زمانی که باید خود را به شدت غرق مطالعه کنم،اندیشه‌های! هیجان انگیزم برای سآختن خویش حتی برای سآعتی ذهنم را رها نمیکنند و این کارهایم را به شدت عقب می‌اندازد!

+در کنار تمام اینها،خوی سرکشم هنوز هم بیدار است و فکرهای عجیب و غریب را روآنهٔ ذهن پنجشنبه بازارم! میکند.