۸ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

شب‌خیزدآری..

وقتی این موقع شب (یا حتی صبح) میرم تو آشپزخونه غیر از سوپ و یه بسته ساقه طلایی چیزه دیگه‌ای گیرم نمیاد:/

+معلومه که سآقه طلاییُ انتخاب میکنم.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۲۶/تیر/۱۳۹۷

    به همون همیشگی..

    +شما کار خودتونُ بکنید،اگه نشدم به...؟

    +به...؟

    +بگین؟

    +چرا اینجوری نگاه می‌کنین؟!جواب بدین:/

    +عه!به جهنم دیگه:/



    پ.ن:دآغان این چه وضعه بیان کردنه؟کل کلاس رفت رو هوا-__-

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۲۳/تیر/۱۳۹۷

    خوآب

    چرا من هرچی بیشتر میخوآبم بیشتر خوآبم میاد ولی هر چی بیشتر کمتر میخوآبم کمتر بیشتر خوآبم میآد🤔؟

    +الکی گیر دادم یا چی؟

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱۶/تیر/۱۳۹۷

    !I’m just a sucker for pain

    حیفه که الان ازش حرف نزنم چون میدونم چند سال دیگه انقدر راحت نمیتونم بگم!

    بعضی موقع‌ها،همون حس‌ـآی ممنوعه‌ای ر دارم که نباید!میزنه به سرم،دقیقا میرم سراغ چیزیایی که میدونم برام ضرر داره،چه روحی چه جسمی،لذت داره ولی پشیمونیش کم نیست!

    +عکس برای جادۀ خلخال ــه.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱۶/تیر/۱۳۹۷

    خوی سرکشِ در معرض سرکوب .

    قبلا درباره احوالات اولِ تابستان هر سالم نوشته بودم.راستش از همآن روز که امتحاناتم تمام شد،تصمیم گرفتم زیاد  این حالات را پر و بال ندهم تا دست‌کم خود باعث تشدیدشان نشوم.تا حدودی هم موفق بوده‌ام لکن از لحاظ جسمی،هنوز با نسخهٔ اصلی‌ام فاصله دارم.خواب‌هآی تنظیم ناشده دارم و امکان ندارد که شبها بیشتر از چهار سآعت را یکسره بخوآبم.دمای بدنم عادیست اما احساس گرمای شدید امانم نمی‌دهد.نمیدآنم برای ترنسفرم هر نوجوآن این چیزها لازم است یا چه! اما من شرایط عجیبی را تجربه میکنم.

    ناگفته نمآند که از لحآظ ذهنی در کمآل آرامش به شدت به هم ریخته‌ام! حقیقتا ده‌ها ایده برای مفیدتر کردن زیستن خود در ذهن دارم اما مهم‌ترینشآن پشت‌سر گذاشتن کنکور است.حال در زمانی که باید خود را به شدت غرق مطالعه کنم،اندیشه‌های! هیجان انگیزم برای سآختن خویش حتی برای سآعتی ذهنم را رها نمیکنند و این کارهایم را به شدت عقب می‌اندازد!

    +در کنار تمام اینها،خوی سرکشم هنوز هم بیدار است و فکرهای عجیب و غریب را روآنهٔ ذهن پنجشنبه بازارم! میکند.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱۶/تیر/۱۳۹۷

    میفرماد:مرا بخوآن به کاکتوس ماندن..

    این عکسه رو هدرُ دوسال و نیم پیش گرفتم.اون موقع حتی موضع عکس گرفتنم نداشتم.عکس از پشتِ شیشهٔ ماشینه.اون چرخُ فلک مالِ یه پارکِ متروکه بود.فک کنم یه بار از کنارش رد شدم.وقتی حوصلم سر میره این عکسه‌رو نگاه میکنم.همهٔ حسایی که میخوآم توش هست.

    +من یا مشکلاتمُ حل می‌کنم یا باهاشون کنار میام.اگه هیچ‌کدوم از دستم برنیاد حواسمو پرت میکنم.خیلیم حرفه‌ای اینکارو میکنم.بدون درد بدون خونریزی.خودمم نمی‌فهمم چجوری میگذرونم .خیــــلی کار احمقانه‌ایه،ولی حداقل درد نداره.

    +نمی‌دونم چرا دارم اینا رو اینجا مینویسم.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۷/تیر/۱۳۹۷

    جهان در جدال و حال من و...

    یک سالُ نیم یا بیشتر بود که شاهین نجفی گوش نمیکردم.فک کنم کارِ بدی کردم که دوباره شروع کردم ولی مثل یه هوسِ شدیده که باید برطرف بشه.

    احتمالن اسباب کشی میوفته یکشنبه.با دوستام خداحافظی کردم و برا شهریور سال دیگه قرار گذاشتم.دوستای خوبین.از خودم میترسم که تو این یکسال بیشتر عقب بکشم.راستش با تمام فراز و نشیب این چند سال بالاخره تصمیم گرفتم که خودمُ قبول کنم.حداقل واسه یه مدت.رآکد بودن چیز خوبی نیست،ولی تغییراتِ مداوم آدمُ خسته میکنه.

    +مینویسم که بعداً یادم بیاد:صاد و نون دوستایِ خیلی خوبین.

    +کاش سالِ خوبی باشه،برا هممون.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۶/تیر/۱۳۹۷

    طلا مالِ ایران بود،تو مشتش بود،عه!

    رونالدو اسطورس،به شدت قوی و تحسین برانگیزه،من همیشه طرفدارش بودم ولی امشب از این که نتونست گل بزنه خیلی خوشحال شدم!
    +موقعی که بیرانوند پنالتی رو گرفت بنظرم جذاب‌ترین قسمت بازی بود.
    +دربارهٔ چیزی که داور زده بود میشه گفت از کمیاب‌ترین جنساس و دمِ ساقی‌ش گرم؛طرف ۹۷ دیقه تو فضا بود!
  • نظرات
    • مسآفر
    • ۵/تیر/۱۳۹۷
    من که مشغولم به کار دل
    چه تدبیری مرا
    خلق اگر با من نمیجوشد
    چه تاثیری مرا..؟

    [۷/فروردین/۱۳۹۷]
    🎭هایلایت