۴ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

حتی اگه بمیرمم، فکرت نمیره از سرم..

      نچ نچ نچ. باورم نمیشه بازم افتادم رو مود کابوس دیدن. از آخرین باری که این حالو داشتم دست کم چاهار سال میگذره. وقت ندارم براش غصه بخورم. ترجیح میدم فقط کاری رو انجام بدم که سرگرمم کنه. فکر نمیکنم وقتی که برام مونده انقدری باشه که دلم بخواد درست حسابی بشینم تار و پود روحم رو از هم جدا کنم و دهن خودمو باهاش آسفالت کنم. همینه.

پی‌نوشت: یو بِتِر لِت می بریث، مَــن!

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۲۸/دی/۱۳۹۸

    !Shareef don't like it

    Strummer was inspired by a news report about Iranians who were flogged for owning disco albums when he wrote these lyrics about an Arab ruler (the Shareef) who banned music. In 1979, Iranian leader Ayatollah Khomeini actually did ban all music from radio and television, saying ''it’s no different from opium

    In this song, the Shareef’s ban is defied by the citizens (and even his own air force)

       

     

         از چند روز پیش بدجور به این آهنگ علاقمند شدم. اول ریتمش و بعد چندتا کلمه‌ی شرقی‌ای که ازش متوجه شدم. امروز خواستم دربارۀ تاریخچه‌ش بدونم. سرچ کردم و متوجه شدم یه جورایی واکنشی و انتقادیه. ویدیوش برخلاف خود آهنگ خیلی دهه هشتادی (میلادی) می‌نمایه.

    منبع : Genius

     

     

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱۰/دی/۱۳۹۸

    احساس غیرقابل توصیف

                                                    

           چندوقت پیش یه سری آهنگ دانلود کردم از کالکشن بهترین‌های دهه‌ی هشتاد یکی از سایتا. هیچوقت بیلی جین رو با دقت گوش نداده بودم. بیلی جین و چندتا آهنگ دیگه. یه حس عجیب و غالبا دوست‌داشتنیه. انگار نشنیده میدونم چی‌میخواد بگه. خلاصه که فهمیدم اسمش آنمویاس. 

    +بیلی جین، راک این د کزبا، توی سُلجر، فِیث، مِینیَک، آی وانا دنس ویت سام بادی.

     

     

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۸/دی/۱۳۹۸

    سفر 15 دقیقه‌ای با چشمان بردلی کوپر

    چند روز پیش باید تا یکی از خیابان‌های اطراف میدان بوعلی می‌رفتم. به گمانم 5 دقیقه صبر کردم اما در آن ساعت از روز اسنپی گیرم نیامد. به ناچار مسافت کوتاهی را پیاده رفتم و منتظر تاکسی شدم. در صندلی عقب بین دو خانم جوان و میانسال جا گرفتم و بعد از پرداخت کرایه نگاهی به آیینۀ ماشین انداختم. چشمهای بردلی کوپر را میشد از آینه دید. راننده تاکسی کمی جوان‌تر از او به نظر می‌آمد. چین و چروکهای اطراف چشمش هم به مراتب کم‌تر بود. آنقدر از دیدن چشمهایش متعجب شده بودم که برای دیدن باقی اجزاء صورتش تلاشی نکردم. و راستش تمایلی هم برای دیدن نداشتم. 

    پی‌نوشت: من علاقه‌ای به زل زدن به صورت آدمها ندارم و اگر کسی را خیره نگاه کنم معذب و آشفته می‌شوم اما شباهت چشمهای این آقا مرا شگفت‌زده کرد.
    پی‌نوشت: میدان بوعلی، جایی که آرامگاه بوعلی در مرکز آن است و اگر از من بپرسید، امیدوار کننده‌ترین میدان این شهر است.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱/دی/۱۳۹۸
    من که مشغولم به کار دل
    چه تدبیری مرا
    خلق اگر با من نمیجوشد
    چه تاثیری مرا..؟

    [۷/فروردین/۱۳۹۷]
    🎭هایلایت