۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیلم‌نوشت» ثبت شده است

خانه کاغذی

      تازه فهمیدم که وقتی میام اینجا فقط از فیلما میگم. انگار که برنامه‌ی دیگه‌ای تو زندگیم نداشته باشم. نچ نچ نچ. La Casa De Papel رو دیدم. پشیمونم چون باعث شد سلیقم تو فیلم دیدن دویست پله بهتر بشه و آب دوغ خیاری دیدن، برام سخت‌تر بشه. یادم نمیاد آخرین باری که فیلم دیدم و تا این حد مجذوب شدم کی بود. شاید از Call Me By Your Name هم خیلی لذت بردم ولی این سریال توصیف ناپذیره. نمیدونم تو اسپانیا چیکار میکنن ولی میدونم که با دانش قبلیم درباره این کشور اصلا انتظار چنین چیزی رو نداشتم. البته با دانش قبلیمم عاشق زبان و فرهنگشون و البته رقصشون و همچنین... بودم. ولی خب الان بیشتر شوکه‌ام. بیشتر نمی‌تونم توضیح بدم. درکل بهترین سریال جدی‌ای بود که تو زندگیم دیدم. 

اگه بخوام یه یادداشت از این روزا برای آیندم بذارم، وضعیتم مثل آرامشای قبل طوفان تو سریاله. تنها کاری که باید بکنم اینه که مثل پروفسور شونصد و شصت و شیش تا نقشه‌ی بک آپ داشته باشم. موقع شکست ناامید بشم ولی اشکامو پاک کنم و طرح پلن جدیدو بریزم. مطمئنم زندگیم نمیتونه سخت‌تر از سرقت بانک مرکزی اسپانیا باشه. ینی امیدوارم که نباشه. معلومه که نمیشه.

 

پ.ن: یه عکس از پدرو آلونسو سیو کرده بودم تا اینجا از وجناتش بگم ولی الان دیگه سرم درد میکنه. خدافظ.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۲۴/شهریور/۱۳۹۹

    cry me a river

    یه حسی مثل وقتی که کریستین [لیدی برد] تو مهمونی می‌چرخید و جاستین تیمبرلیک کرای می اِ ریور میخوند.

     

    Cry me a river-JustinTimberlake

     

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱۲/خرداد/۱۳۹۹

    لوسیفر، ستاره‌ی صبح

     

                 شاید حالا دو سه سالی میشود که طرفدار فیلم و سریال‌های تخیلی و فانتزی نیستم. مخصوصا اگر آن وسط مسط‌ها کمی هم اوضاع رمانتیک شود. و حتی از همان اپیزود اول این سریال با تمام توان توی دلم غر میزدم. به عبارتی هیت واچر بودم. شاید هنوز هم باشم. و راستش اعتراض اصلی‌ام به نیشِ همیشه بازِ "آقای لوسیفر مورنینگ استار" بود. با آن لهجه‌ی بریتیشِ "همین حالا توی صورتم مشت بزنـ"ـش. بلا بلا بلا...

            امروز فصل 4 را هم تمام کردم. جای نفسگیری هم تمام شد. از کل 67 اپیزود یک چیز را یاد گرفتم: « عملکرد انسان در هر لحظه، بر اساس تصمیمات و تمایلات خودش است. شیطان بنده خدا -فرشته‌ی اسبق خدا- تقریبا بی تقصیر است. وظیفه‌ای که به او محول شده وسوسه کردن است. پس کاری که او میکند، صرفا انجام وظیفه‌ است. کسی که اینجا اختیار و قدرت تصمیم گیری دارد انسان است.»

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱/ارديبهشت/۱۳۹۹

    Jojo Rabbit

    این که من با جوجو ربیت گریه کردم و به شدت تحت تاثیر قرار گرفتم خیلی عجیبه؟

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۹/فروردين/۱۳۹۹

    !Disenchantment

     

       بین ریک اند مورتی و دیس‌اِنچنتمِنت، من قطعا دیس‌اِنچنتمِنتو انتخاب میکنم! 

       یکم معنی، یکم خوشگذرونی، یکم خندیدن بدون اینکه کاملا چندشت بشه:/

       +لوسی (لوسیفره مثلا! - جیفِ بالا) شخصیت مورد علاقه‌ی منه.

       بین (دختره) پررنگ‌ترین نقشو داره اما لوسی واقعا سرگرم کننده‌س^-^

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۳/آذر/۱۳۹۸

    مرا به اسم خودت صدا بزن

    call me by your name رو دیدم. چه حالی ازم گرفته شد. جدا از موضوع اصلی، فضاش منو دیوانه کرد. گرما. سرسبزی. شنا توی رودخونه. چهره‌ی اُلیُو شبیه مجسمه‌های یوناییه. برای خودم جالب بود که این بار شخصیت "تاپ" مورد علاقه‌م نبود. هردو چهره برا نقششون عالی انتخاب شده‌ن. بازیگر اُلیوِر به نظر واقعا از همون دهه‌ - 80 میلادی - فرار کرده و اومده! همون‌قدر خوش‌حال. همون‌قدر بی‌تفاوت. همون‌قدر نچسب [اوپس..]. خلاصه که قشنگ بود.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۳۰/آبان/۱۳۹۸

    .Peaky Fooking Blinders And Stuff

    اگه این زیبای خفته نیست پس کی زیبای خفته‌س؟*-*

    متن پست حذف شد.

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۱/مهر/۱۳۹۸

    Downtown Abbey

    همین‌طوری که یه چشمم اشک بود یه چشمم خون[متیو تو سریال فُوت کرد]، تریلر "سینمایی" Downtown Abbey رو تو یوتوب دیدم. بیست روز دیگه اکران میشه. پس اشکامُ پاک کردم و مثل خودِ والاحضرت ولو شدم.

    +ولی نباید میمرد

  • نظرات
    • مسآفر
    • ۸/شهریور/۱۳۹۸
    من که مشغولم به کار دل
    چه تدبیری مرا
    خلق اگر با من نمیجوشد
    چه تاثیری مرا..؟

    [۷/فروردین/۱۳۹۷]
    🎭هایلایت