دیدم ذهنم جمع نمیشه،پآشدم اتاقُ جمع کردم.به شدت خواستار جدا شدن اتاقم از اخوی هستم.اخوی داشتن چیزِ عجیبیـه.دوسش دارم،اما نمیتونم ۴۵ دیقه مداوم تحملش کنم!خدا به من صبر بده،به اونم نمیدونم چی بده،ولی آخر عاقبتمونُ بخیر کنه.
دیدم ذهنم جمع نمیشه،پآشدم اتاقُ جمع کردم.به شدت خواستار جدا شدن اتاقم از اخوی هستم.اخوی داشتن چیزِ عجیبیـه.دوسش دارم،اما نمیتونم ۴۵ دیقه مداوم تحملش کنم!خدا به من صبر بده،به اونم نمیدونم چی بده،ولی آخر عاقبتمونُ بخیر کنه.